تفسیر قرآن در دوره کلاسیک و ادوار میانه (1)
ترجمه و نقد: سید محمّد موسوی مقدم (1)
چکیده:
پژوهش حاضر به ترجمه، نقد و بررسی مقاله «تفسیر قرآن در دوره ی کلاسیک و ادوار میانه» نوشته کلود ژیلیو از دایرة المعارف قرآن لایدن که یکی از جدیدترین اقدامات علمی و فرهنگی شرق شناسان پیرامون معارف قرآن محسوب می شود، پرداخته است.در این مقاله، موضوعاتی چون ریشه یابی واژگان «تفسیر» و «تأویل»، سیر تطوّر تفسیر قرآن، ظهور علوم ادبی و زبان شناختی در عرصه تفسیر، تفاسیر روایی اهل سنّت، گونه های تفسیری فقهی، کلامی و عرفانی و تفاسیر خوارج و شیعه و مهم ترین ویژگی های آن مطرح می شود.
مهم ترین نقد و بررسی هایی که در این پژوهش صورت گرفته، عبارتند از: خاستگاه واژه تفسیر و معنای اصطلاحی آن، جایگاه کلبی در میان محدثان و مورخان، جایگاه علمای
برجسته شیعه همچون سید شریف رضی، شیخ طوسی و شیخ طبرسی، جایگاه تفسیر ابویوسف قزوینی و جایگاه بزرگ ترین تفاسیر روایی شیعه.
کلید واژگان: تفسیر، قرآن، شرق شناسان، روش های تفسیری، گرایش های تفسیری.
1ــ مقدمه
یکی از موضوعاتی که به نظر می رسد جامعه اسلامی ما باید به آن همّت گمارد، شناسایی پدیده شرق شناسی، تاریخچه و انگیزه های آن، چهره های برجسته شرق شناسی، مؤثّرترین و حساس ترین آن ها، شناسایی مهم ترین و رایج ترین آثار شرق شناسان، مهم ترین موضوعات آن ها، مراکز شرق شناسی و اسلام شناسی در جهان معاصر، روش ها و قالب های فعّالیّت های شرق شناسان در کشورهای مختلف جهان اسلام، مهم ترین دیدگاه ها و نظرات آنان نسبت به قرآن و دانش های برخاسته از آن و راه های مطالعه آن ها است. لذا، لازم است محقّقان و علاقمندان، کلّیه تحقیقات و نظریّات مثبت و منفی، شبهات و اشکال های شرق شناسان را درباره علوم قرآن و معارف درون قرآن کریم مطالعه و بررسی کرده و به پاسخ علمی آن بپردازند؛ به همین جهت، دامنه این تحقیق بسیار گسترده می نماید. گفتنی است که در خصوص موضوع شرق شناسی، دیدگاه های کلّی شرق شناسان و پژوهش گران غربی پیرامون قرآن و اسلام کارهای ارزنده ای صورت گرفته است، امّا در مورد دایرة المعارف ها و دانشنامه های شرق شناسان به ویژه دایرة المعارف قرآن لایدن هنوز کار جدّی انجام نشده است که پژوهش گران توانمند و علاقمند به این حوزه از مطالعات قرآنیمی توانند مطالعات و تحقیقات ارزنده و گسترده ای داشته باشند.
باید اذعان کرد که ترجمه و نقد و بررسی چنین مقالاتی می تواند اذهان مسلمانان و پژوهش گران قرآن را نسبت به نوع نگرش شرق شناسان به قرآن و اسلام روشن و آشنا سازد.
در این راستا، نگارنده، موضوع «ترجمه، نقد و بررسی مقاله «تفسیر قرآن در دوره کلاسیک و ادوار میانه» از دایرة المعارف قرآن لایدن» نوشته آقای کلود ژیلیو را برای تحقیق و پژوهش برگزید تا گامی در راه دفاع از ساحت مقدس قرآن در برابر شبهات شرق شناسان نسبت به این کتاب آسمانی بردارد.
2ــ ترجمه مقاله
تفسیر (تأویل) قرآن یکی از برجسته ترین شاخه های دانش های قرآنی (علوم القرآن) است (2)؛ البتّه تفسیر قرآن، تنها بخشی از دانش تفسیرِ (hermeneutics) گسترده اسلامی است که در قلمروی حدیث و فقه دربردارنده تفاسیر معتبر اثرگذار است. (3) مسلّماً تفسیر موضوعات فقهی و حدیثی، نقش راهنما را در تفاسیر قرآنی ایفا می کند.2ــ1.ریشه یابی و مفهوم واژگان عربی تفسیر، تأویل و اصطلاحات مرتبط با آن
واژه عربی «تفسیر» به معنای عمل تفسیر کردن، توضیح، متن تفسیری، تبیین و روشنگری است که اشاره ضمنی به تفسیر عینی از قرآن نیز دارد. این اصطلاح در مورد شرح و تفسیر آثار علمی و فلسفی نیز به کار می رود که در این صورت، معادل با «شرح» و «توضیح» است و عمدتاً برای اهداف غیردینی، مانند تفسیر شعر و آثار فقه اللّغوی، دستور زبانی، ادبی و غیره به کار می رود. (4)با اینکه واژه «تفسیر» در مواردی که بدون هیچ قیدی به کار می رود، غالباً به شرح و توضیحی قرآنی اشاره دارد، امّا خاستگاه آن عربی نیست. فعل «فسّرَ» به معنای «کشف و نمایاندن چیزی پنهانی» است که وام واژه ای از زبان آرامی، سریانی یا مسیحی ــ فلسطینی تلقّی می شود.(5) عین همین فعل در زبان یهودی ــ آرامی نیز یافت می شود. از این رو، نمی توان دقیقاً مشخّص کرد که کدام یک از اعراب یا مسلمانان، این واژه را از یهودیان یا مسیحیان اقتباس کرده اند.(6)
زمان پیدایش واژه «تفسیر» به عنوان یک اصطلاح تخصّصی روشن نیست، امّا این واژه به عنوان واژه ای تک موردی (legomenon ــ hapax) در آیه 33 سوره فرقان به کار رفته است، آنجا که می فرماید: «و برای تو مَثَلی نیاوردند، مگر آنکه ما حق را با نیکوترین بیان برای تو آوردیم».(7) این استشهاد بی نظیر در یک سیاق احتجاجی (8)، اطمینان خاطر می بخشد که هر گونه مخالفتی با [حضرت] محمّد [ص] از سوی کافران، با امداد الهی رو به رو خواهد شد.(9)
امّا واژه عربی «تأویل» به معنای «توضیح، تعبیر، برداشت و تفسیر» است و در لغت به معنای نوعی تفسیر است که چیزی به اصل خود ارجاع داده شود (10) که دوّمین اصطلاح تخصّصی در حوزه معناشناختیِ تفسیر است. این واژه که هجده بار در قرآن آمده، بیانگر تفسیر قصص یا رؤیاها (آیات 36 و 101 سوره یوسف) (11) و یا تفسیری عمیق تر (آیه 7 سوره ی آل عمران) است.(12) البتّه اخیراً روشن شده که فعل «تَأَوَّلَ» که از آن اصطلاح «تأویل» ساخته شده است، پیش از آنکه تفسیری تمثیلی تلقّی شود، در اصل به معنای «به کار بردن آیه ای برای یک موقعیّت خاص» بوده است.(13)
2ــ2.آغاز تفسیر قرآن
آغاز تفسیر قرآن نیز در معرض بحث و مناظره جدّی واقع شده است. در اوّلین نگاه، فرد با دو مقوله متضادّ مواجه می شود؛ یکی، دیدگاه مسلمانان سنّتی و دیگری، قرائتشرق شناسان.
بر حسب روایات اسلامی، تفسیر خود پیامبر (ص) سرآغاز این جریان است. آن گاه صحابه او همان تفاسیر را نقل کرده و به حجم آن افزودند، سپس نوبت به تابعین می رسد که آن ها نیز علاوه بر نقل تفاسیر گذشته، به حجم آن افزودند. سرانجام، نسل های بعدی مفسّران، تفسیرهای پیامبر (ص)، محبوب ترین صحابه و تابعین را، آن گونه که در سلسله اسناد معتبر روایی (14) تثبیت شده، تداوم بخشیدند. نام ده تن از صحابی پیامبر (ص) را در فهرست مفسّران [قرآن] آورده اند که عبارتند از: چهار خلیفه اوّل (15) ــ که در رأس آن ها [حضرت] علی (ع) (16) است ــ سپس ابن مسعود، ابن عباس، ابیّ بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسی اشعری و عبدالله بن زبیر (17). دیگران به این فهرست، انس بن مالک، ابوهریره، جابربن عبدالله و عمرو بن عاص را افزوده اند.(18) ابن ندیم (در قرن 4 ق / 10 م زندگی می کرد) که صرفاً آثار مکتوب را در فهرست موضوعی منابع عربی اش مورد توجّه قرار داده، چنین فهرستی را ارائه نمی کند، به جز «تفسیر ابن عباس» به روایت مجاهدبن جبر (م 104 ق / 722 م) (19).
عاصمی، دانشمند خراسانی کرّامی (نحله ی کلامی از ماوراء النّهر) (20) در سال 425 ق / 1034 م این گونه می گوید: (21) «سنّت مسلمانان همواره چهره های زیر را جزو جانشینان صحابه (تابعون) برمی شمرد، آنانی که در علم تفسیر صاحب نام و مشهور بودند»:
1.سعید بن جبیر (م 95 ق / 714 م) (22)؛
2.عکرمه (م 105 ق / 722 م)، مولی ابن عباس؛
3.ابوصالح بازام، مولی امّ هانی (بنت ابی طالب)؛
4.مجاهد بن جبر؛
5.ابو العالیه ریاحی (رفیع بن مهران، م 93 ق / 711 م)؛
6.ضحّاک بن مزاحم (م 105 ق / 723 م)؛
7.علی بن ابی طلحه (هاشمی، م 120 ق / 737م)؛
8.ابومجلز لاحق بن حمید (سدوسی بصری، م 106 ق / 724م)؛
9.حسن بصری (م 110 ق / 728 م)؛
10.قتاده بن دعامه سدوسی (م 118 ق / 736 م) (23)؛
نویسنده کرّامیِ ما، خاطرنشان می کند که همه آن ها، به جز قتاده، از محضر ابن عباس بهره برده اند. با این حال، باید متذکّر شد که ضحّاک و حسن بصری در شمار شاگردان
ابن عباس محسوب نمی شوند.
در پایان، چون این دو فهرست، هر کدام ده تن [از مفسّران صحابه و تابعین] را بزرگ داشته اند، روشن می گردد که معنایی نمادین دارند. این حقیقت که اکثر مفسّران تابعین در مکّه فوت کرده اند، بر میزان «صحّت» این طریق نقل از پیامبر (ص) به بزرگ ترین صحابه و تابعین می افزاید. طرق متعدّدی که منسوب به شخصیّت ابن عباس، معروف به «پدر تفسیر قرآن» است، این تلقّی را از ویژگی دینی تفسیر تأیید می نماید.(24)
از آنچه گذشت، برمی آید که به منظور تبیین کامل تر مسائل [و ابهامات] در زمینه آغاز و پیدایش کار تفسیر قرآن، نیاز به کاوش و تحقیقات بیشتری از جمله بر روی نسخه های خطی، ضروری می نماید. از این گذشته، چنین تحقیقاتی باید مسائل پیچیده و دشوار رابطه میان «خواندن» و «نوشتن» را در اوایل اسلام مورد توجّه قرار دهد.(25)
2ــ3.عصر تدوین
مراد از عصر تدوین، دوره ای است که از زمان شروع فعّالیّت های مکتوب تفسیری تا ارائه علوم مربوط به فقه اللّغه، به ویژه صرف و نحو، در آثار تفسیری به طول می انجامد.(26) تفسیر ابوعبیده (م 207 ق / 825 م) با عنوان «مجاز القرآن» یا «معانی القرآن» اثر فرّاء (م 204 ق / 822 م) آخرین اثر [این دوره] است.امروزه روشن و محرز شده است که آثار مکتوب، حدّاقل از اوایل قرن دوّم هجری قمری (هشتم میلادی) شکل گرفته اند. البتّه نمی توان نتیجه گرفت که چنین آثاری، تفاسیر کاملی از قرآن ارائه کرده اند؛ بلکه ممکن است فقط به تفسیر بخشی از قرآن در قالب یک صحیفه (27) پرداخته باشند و نیز نمی توان گفت که همواره بر اساس ترتیب نزول پیش رفته اند.
دلیل استعمال واژه عربی «تفسیر» برای این دوره، این است که واژه «تفسیر» هم اسم مصدر، یعنی «شرح و تفسیر» است و هم اسم ذات، یعنی «یک تفسیر قرآن»: در این دوره، اینکه مفسّرِ مزبور اصلاً اثر کاملی تدوین کرده باشد یا اینکه صرفاً نوعی فعّالیّت تفسیری را با اتّکا به نوشتار، مانند صحیفه فوق الذّکر، عهده دار شده باشد، کاملاً روشن نیست؛ ولی تفسیر این دوره را می توان به سه دسته کلّی تقسیم نمود: بازنویسی [لغوی]، نقلی [روایی] و فقهی.
چهره ی شاخص تفسیر لغوی، مجاهدبن جبر مکّی (م 104 ق / 722 م) است که غالباً به
شرح لغوی واژگان آیات پرداخته است: برای مثال، در مورد آیه 23 سوره یوسف، «هر آینه پروردگار من»، مجاهد معتقد است که «پروردگار من»، یعنی «مولای من».
دسته دوّم از تفاسیر عصر تدوین، تفاسیر نقلی اند که اهمیّت خاصّی به حکایات آموزنده داده اند و به طور کلّی از عقاید، رسوم و افسانه های باستانی خاور نزدیک، به ویژه محیط اجتماعی و فرهنگیِ یهودی ــ مسیحیِ آن رنگ می گیرد (این قصّه ها و حکایاتی که در تفاسیر روایی نقل می شدند، دست آخر «اسرائیلیّات» نام گرفتند، با اینکه رگه های بیزانسی (رومی)، ایرانی، مصری و غیره نیز در اسرائیلیّات وجود دارد). در تفسیر نقلی، این قصّه واقعی است که ظاهراً از اهمیّت والایی برخوردار است؛ با اینکه متن قرآن خودش زیربنای قصّه را می سازد، ولی غالباً به منظور ساخت یک قصّه سلیس، روان و یکنواخت تحت الشّعاع قرار گرفته است.(28)
دو مفسّر سرشناس کوفی، سدّی کبیر (م 127 ق/ 746 م یا 128 ق/ 747 م) (29) و کلبی ــ تبارشناس و تاریخ نگار ــ نیز در این طبقه جای می گیرند. تفسیر کلبی را نه تنها در تفسیر مشکل دار منسوب به او، بلکه در میان تفاسیر اهل سنّت متأخّر نیز می توان یافت. حتّی اگر او واقعاً شیعه می بود و به اصل «رجعت» امامان (30) پس از غیبتشان اعتقاد می داشت، اثر تفسیری اش در محافل اهل سنّت و نَه شیعی نقل می شد.(31) در بخش هایی از تفسیرش که توسّط ابن طاووس شیعی (م 664 ق/ 1266 م) (32) گردآوری شده است، وی عمدتاً از مطالب تاریخ نگاری استفاده کرده است.(33) در این باره، شایان ذکر است که شرح و تفسیرهای کلبی، به رغم شیعی بودنش، مخصوصاً در محافل غیرشیعی و به ویژه در میان کرّامیه، مورد تکریم بود و خاصّه در خراسان مانند نقل روایات تفسیری شان از ابن عباس، صحیح و معتبر تلقّی می شد.(34)
دو مفسّر شهیر و پرآوازه خراسانی اهل بلخ، مقاتل بن حیّان (م 135 ق/ 753 م) و مقاتل بن سلیمان (م 150 ق/ 767 م یا بعد) هستند که هر دو سابقه جهاد در راه خدا را داشتند.(35) اوّلی [مقاتل بن حیّان] تفسیر کاملی ننگاشت، امّا تقریباً به عنوان خطیبی معروف که توضیحات یا روایات را در قالب تهذیب و اصلاح دروس بیان می نمود، عمل کرد. تفسیرهایی میدراش گونه را می توان در خطابه هایش، مانند تفسیری که با استقبالی نسبتاً سرد و بی روح در میان پیروان مکتب عقلانی عراق مواجه شد، یافت. برخی از روایات تفسیری اش، برای نمونه از سوی طبری و ابوالفتوح رازی (م بعد از 525 ق/ 1131 م) (36) نقل قول شده اند.
در طبقه تفاسیر فقهی می توان تفاسیر مختلفی را قرار داد؛ برای نمونه، نخستین
تلاش ها مطابق با نظم فعلی متن قرآن و تفسیر آن بر مبنای موضوعات فقهی بوده است، در حالی که در تفسیر نقلی یا متنی «ترتیب کتاب مقدّس در اغلب موارد به صورت یک چهارچوب اساسی ارائه می شود، بدین خاطر که تفسیر مطالب فقهی با ترتیب موضوعی، به صورت معیاری معیّن و مسلّم درآمده است».(37) شکل دیگری از تفاسیر فقهی، آن است که به بررسی آیات ناسخ و منسوخ می پردازد تا حکم فقهیِ نسخ شده معیّن شود.
مقاتل بن سلیمان، محور اصلی در پیدایش تفاسیر فقهی است. او در تفسیر فقهی کوچکش موسوم به «خمس مئة آیة» که ممکن است از تفسیر بزرگ روایی اش اخذ نموده باشد، موضوعات فقهی زیر را بررسی می نماید: دین، نماز، زکات (38)، روزه، حج، قصاص، ارث، ربا، شراب (39)، ازدواج (40)، انکار، زنای محصنه (41)، سرقت، دیون، عهود (42) و جهاد. با اینکه بخش هایی از کتاب «جامع» ابن وهب نیز به این نوع تفسیر تعلّق دارد، ولی مطالبش به روشی موضوعی مرتّب نشده است: این کتاب بر طبق منابع اوّلیه و به شیوه کتب مسانید مبوّب شده است. ابن وهب همچنین مطالبی را در خصوص «قرائات» قرآنی [در کتابش] درج نموده است.(43)
2ــ4.مرحله ای حسّاس و تعیین کننده: ارائه علوم ادبی و زبان شناختی
دانش قرائات قرآن در دوره عباسی، اندکی در حجاز و غالباً در بصره و کوفه پدیدار شد. متخصّصان در این رشته، در علوم ادبی و زبان شناختی نیز تخصّصی داشتند و سعی می کردند تا واژگان دشوار یا عبارات مشکل قرآن (غرائب) را با تمسّک به علوم ادبی، لغت عرب و اشعار جاهلی تفسیر نمایند.(44)بدین ترتیب، قرائات قرآن، شاخه ای از علوم قرآن و بخشی جدا ناشدنی از تفسیر شد. سیبویه، نحویِ بزرگ بصره (متوفّای احتمالاً 180 ق/ 769 م در سنّ تقریباً 40 سالگی)، بر روی قرائت بصری کار کرده بود و از این رو، پیشاهنگِ ابوعبیده معمّر بن مثنّی (م حدود 210 ق/ 825 م)، لغوی و نحویِ اصالتاً یهودیِ بصری، محسوب می شد که تفسیری قرآنی با عنوان «مجازالقرآن» نوشت.(45)
گونه ادبی دیگری که دقیقاً با دیگر علوم قرآنی هم پیوند است، تفسیر «معانی القرآن» است که معمولاً به صورت «معانی و مفاهیم قرآن» ترجمه می شود؛ امّا بهتر است که «ویژگی های قرآن» ترجمه شود. این نوع تفسیر، به توضیح مفردات قرآن در کنار قواعد ادبی، شعر و اختلاف قرائات می پردازد و کمتر به جهات تاریخ نگاری و نقل اسرائیلیّات توجّه دارد.(46)
یکی از نخستین آثاری که به این گونه ادبی پرداخته، «معانی القرآن» فرّاء (م 207 ق/ 822 م)، دانشمند کوفی با گرایشات معتزلی است 46) که اثرش احتمالاً توسّط دیگران از [آثار] چهره هایی مانند معلّم کوفی اش کسایی (م 189 ق/ 805 م) که یکی از هفت قاری معروف قرآن قلمداد شده (47) و اخفش الاوسط بصری (م 215 ق/ 830 م) (48) که با همان عنوان نوشته شده، پیشی جسته است. این گونه ادبی تفسیر در قرون بعد نیز ادامه یافت، برای نمونه آثار زجاج (م 311 ق/ 923 م؛ «معانی القرآن و اعرابه»)، ابوجعفر نحّاس (م 338 ق/ 950 م؛ «اعراب القرآن»)، مکّی بن ابی طالب قیسی (م 437 ق/ 1047 م؛ «مشکل اعراب القرآن») (49)، ابوالبقاء عکبری (م 616 ق/ 1219 م؛ «التبیان فی اعراب القرآن») و دیگران.
2ــ 5.تفسیر خاصّ فقهی
با اینکه تفسیر فقهی تقریباً در هر مرحله ای از تاریخ تفسیر دایر بوده، «امّا در برخی از آثار به صورت یک چهارچوب تحلیل فقهی، کاملاً برجسته شده که حتی در عناوین کتاب ها نیز منعکس می گردد» (50)، مانند «احکام القرآن» (51) که توسّط جصّاص حنفی (م370 ق/ 981 م)، هرّاسی شافعی (م 504 ق/1110م) (52)، ابن عربی مالکی (م 543 ق/ 1148م) (53) و قرطبی مالکی [شهر قرطبه در اسپانیا] (م 671 ق/ 1272 م) به رشته ی تحریر درآمده است.سه تفسیر اوّل، گرایشی ویژه به مطالب فقهی داشته و به همه ی آیات قرآن نیز نپرداخته اند. تفسیر سوّم که تفسیری مفصّل است، دربردارنده رساله های فقهی با شرح و بسط های فراوانی است، بلکه تفسیری کامل با نقل های فراوان از تفاسیر یا مفسّران اولیه، مانند مقاتل بن سلیمان و کلبی و تحلیل های ادبی و غیره است. بدین لحاظ، می توان آن را دایرة المعارفی تفسیری به شیوه طبری قلمداد نمود.(54)
2ــ6.تفسیر متکلّمان جدلی یا نظری (تفسیر کلامی)
تفسیر کلامی به وسیله معتزله تقویت و استحکام یافته، حتّی اگر آن ها را به واقع، مبتکر این نوع تفسیر ندانیم. از نمونه های بارز تفسیر کلامی می توان به متکلّم و فقیه معتزلی بصری عمروبن عبید (55) و ابوبکر اصمّ (م 200 ق/ 816 م) ــ هرچند که ایشان همیشه مورد پذیرش دیگر متکلمان معتزله نبودند ــ اشاره کرد. او تفسیری تدوین نمود که نه تنها حاوی دیدگاه های معتزله راجع به آزادی اراده و عمل بود (56)، بلکه مطالب تاریخی، زبان شناختی و فقهی (57) را نیز دربرمی گرفت.از «تفسیر کبیر» ابوعلی جبّایی (م 303 ق/ 915 م) چیزی باقی نمانده، امّا مطالب تفسیری مهمی اخیراً بر اساس نقل قول های آثار متأخّر (58) از ایشان، بازسازی شده است. فقیه حنفی و متکلّم معتزلی خراسانی ابوالقاسم بلخی کعبی (م 319 ق/ 931 م) یک دوره دوازده جلدی تفسیر قرآن نوشته که باقی نمانده است، ولی نقل قول هایی از آن در تفاسیر بعدی، به ویژه «حقایق التأویل فی متشابه التنزیل» تألیف شریف رضی (م 406 ق/ 1016 م) یافت می شود.(59)
شایان ذکر است که ابوزید بلخی (م 322 ق/ 934 م) نیز کتابی با نام « نظم القرآن» نوشته که از میان رفته است، ولی قطعه هایی از آن را می توان به صورت نقل قول در منابع متأخّر یافت. تنی چند از لغویون و نحویون برجسته، مانند فرّاء، ابوعلی فارسی و رمّانی نیز معتزلی هستند. علاوه بر این، معتزلیان نقشی عمده در تبیین و بسط اصل اعجاز قرآن و مطالعه جنبه های سبک شناختی اش ایفا کردند. از این زمان به بعد بود که گونه ادبی «نظم القرآن» (جاحظ معتزلی (م 255 ق/ 868 م) کتابی با این عنوان نوشته است) از سوی برخی علمای سنّتی اهل سنّت، مانند برهان الدین بقاعی شافعی سوری (م 885 ق/ 1480 م) در تفسیر کبیرش با عنوان «نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور» (60)، یا سیوطی در کتاب «تناسق الدرر فی تناسب السور» کوچکش برگرفته شد.
قاضی عبدالجبّار همدانی (م 415 ق/ 1025 م) مقالات تفسیری مهمّی را نه تنها در کتاب «متشابه القرآن» خود، آنجا که متشابهات قرآن را بر مبنای عقاید معتزله تبیین نموده، بلکه در مجلّدات متعدّدی از دایرة المعارف کلامی و حقوقی اش «المقنی فی ابواب التوحید و العدل» آورده است.
تنی چند از مفسّران شیعی، مانند ابوجعفر طوسی (م 460 ق/ 1067 م) و ابوعلی طبرسی (م 548 ق/ 1153م) نیز معتزلی بوده اند؛ لذا نقل قول هایی از مفسّران اوّلیه معتزله را می توان در آثار ایشان یافت.(61)
و امّا، جارالله زمخشری (م 538 ق/ 1144 م)، نحوی، مفسّر و ادیب اهل خوارزم، تفسیرش با عنوان «الکشّاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل» مدّت ها الگویی از تفسیر معتزلی به شمار می آمده است. در حقیقت، با اینکه دیدگاه های معتزلی به طور مسلّم در این تفسیر یافت می شود، ولی بسیاری از آرای کلامی شان سربسته مانده است و مؤلف آن تنها به عنوان خویشاوند و وارثی دور با شأن و منزلتی ناچیز در نظر گرفته می شود (62) شهرت و آوازه ی او در تفسیر چندان منوط به معتزلی بودنش نیست، بلکه بیشتر
به خاطر نحوی، لغوی و ارباب علم معانی و بیان و نقد ادبی بودنش است. به همین خاطر، او هنوز در محافل اصیل اهل سنّت مورد تکریم است.(63)
مهم ترین تفسیر معتزلی، توسّط یک عالم معتزلی زیدی به نام ابویوسف قزوینی (م 488 ق/ 1095 م) که شاگرد قاضی عبدالجبّار بوده، نوشته شده است و شاید مفصّل ترین تفسیری باشد که تاکنون تألیف یافته است، زیرا بر اساس گزارشی، این تفسیر سیصد یا ششصد و یا حتّی هفتصد جلد بوده است. با اینکه چنین آماری مطمئناً مبالغه ای بیش نیست، ولی هیچ دلیلی برای شکّ و تردید در گواهی ابن عقیل وجود ندارد که می نویسد تفسیر قزوینی پیرامون آیه 102 سوره بقره (و آنچه را شیطان صفت ها (64) خوانده بودند، پیروی کردند) (65) به تنهایی یک جلد کامل را به خود، اختصاص داده است.(66)
واکنش اهل سنّت در برابر فرق مختلف و به ویژه علیه معتزله در تفاسیر قرآن شان و بالاخص در تفاسیر متکلّمان جدلی اهل سنّت، منعکس است. در بخش شرقی جهان اسلامی، متکلّمی حنفی به نام ابومنصور ماتریدی (م 333 ق/ 944 م) که بعدها به عنوان بنیانگذار مکتب کلام جدلی شناخته شد، تفسیری با عنوان «تأویلات القرآن» یا «تأویلات اهل السنّة» نوشت که تنها یک جلد آن چاپ شده است (و بقیّه به زودی چاپ و منتشر خواهد شد). این تفسیر از اهمیّت خاصّی برخوردار است، زیرا هم معرّف عقاید ماتریدی در منطقه ماوراءالنّهر است و هم مطالب تفسیری بسیار قدیمی ــ از جمله تفسیرهای معتزلی ــ را که مؤلّف، آن ها را ردّ می کند، حفظ می کند.
فقیه شافعی و متکلّم اشعری فخرالدین رازی (م 606 ق/ 1210 م) (67) نیز از مفسّران برجسته تفسیر متکلّمان جدلی است. او تفسیر «مفاتیح الغیب» (معروف به «التفسیر الکبیر») خود را در سنین جوانی در خراسان شروع نمود و در جاهای مختلف نگارش آن را ادامه داد. دلیل روشنی وجود ندارد که خودش این تفسیر را به پایان رسانده باشد؛ برای مثال، به نظر می رسد که تفسیر سوره های عنکبوت تا یس، از آنِ او نباشد.(68) مطمئنّاً، اسباب رایج تفسیر قرآن در آن مطرح شده، ضمن اینکه ارجاعاتی نیز به مفسّران گذشته، از جمله معتزله داده است. تفسیر وی نه تنها مبتنی بر آرای شخصی اوست، بلکه بیشتر صبغه فلسفی و کلامی دارد. فخر رازی هر جا که مناسب ببیند، مسائل مختلف را به صورت سؤالات مدرسی (همان مسئله عربی است که جمع آن مسائل می باشد) مطرح می کند که در پی آن نظرات دانشمندان مختلف را در راستای خطوط بحث شان می آورد و این ها پیش از آن است که نتیجه گیری شخصی خود را ارائه نماید. اگرچه جهت گیری وی به عمد ضدّ معتزلی بوده،
ولی با این حال به میزان زیادی مدیون تفسیر آنان بوده است.(69)
پی نوشت ها :
1.عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران
نشانی الکترونیکی:mosavi@quran.ac.ir
*تاریخ دریافت مقاله: 1389/8/25
*تاریخ پذیرش مقاله: 1389/9/26
2.نک: مدخل «اصول سنّتی مطالعه قرآن».
3.نک: مدخل «حدیث و قرآن»؛ مدخل «فقه و قرآن».
4.قس: ژیلیو، مدخل «شرح»؛ ریپین، مدخل «تفسیر» دایرة المعارف دین، ج 14، ص 236.
5.پشر، پشّر، نک: مدخل «واژگان بیگانه».
6.فرنکل، واژگان بیگانه زبان آدمی، ص 28؛ هبّو، واژگان بیگانه، ص 277ــ 279؛ هرویتز، اسامی خاصّ یهودی، ص 74؛ جفری، واژگان دخیل، ص 92.
7.فرقان،33: (و لا یأتونک بمثلٍ إلاّ جئناک بالحقّ و أحسن تفسیراً).
8.نک: مدخل «مناظره و زبان احتجاجی».
9.نکم: مدخل «ایمان و کفر».
10.طبق نظر حکیم ترمذی [م 292 ق/ 905 م یا 298 ق/910 م]؛ نویه، تفسیر، ص 146ــ 145.
11.نک: مدخل «رؤیاها و خواب».
12.دامغانی، وجوه، ج1، ص 198ــ 197؛ در این جا پنج معنا ارائه شده است.
13.ورستیگ، دستور زبان عربی، ص 64ــ63؛ نویه، پیشین، ص 146ــ 145؛ وی اصطلاح «تأویل» را به معنای حقیقت» گرفته است.
14.سیوطی، پیشین، ج 4، ص 301ــ 245، 208ــ 207؛ 244ــ 233؛ لیم هاوس، پیشین، ص 13، 14؛ ژیلیو، پیشین، ص 83 ــ82.
15.نک: مدخل «خلیفه».
16.نک: مدخل «علیّ ابن ابی طالب (ع)».
17.سیوطی، پیشین، ج 4، ص 233.
18.حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 430ــ 428.
19.ابن ندیم، الفهرست، ص 33.
20.قس: باسورث، کرّامیه.
21.جفری، پیشین، ص 196(المبانی).
22.ژیلیو، سورة بقره، ص 211 ــ 205.
23.همان؛ به منظور معرّفی سنّتی قتاده به عنوان یک مفسّر، نک: آ.ابوسعود بدر، تفسیر قتاده؛ حاجی خلیفه در کشف الظنون (1، 430) می گوید: سعیدبن جبیر، عکرمه، مجاهدبن جبر، طاووس بن کیسان و عطاءبن ابی رباح تفسیر دارند و تمام این پنج نفر مکّی بوده یا در مکّه وفات یافته اند (نولدکه، مطالعات قرآنی، 2، 168ــ 167)؛ برای تمام این مفسّران، رک: ژیلیو، پیشین.
24.ژیلیو، اوّلین حضور، ص 88 ــ 85.
25.رک: شولر، نوشتار؛ برگ، پیشین، ص 36ــ 34 و بعد از آن.
26.مدخل «دستور زبان و قرآن».
27.نک: مدخل «نوشتن و نوشت افزار».
28.ریپین، مقاله «تفسیر»، دایرة المعارف دین، 238/14.
29.ژیلیو، سورة بقره، 221ــ216؛ ژیلیو، انتقاد ناممکن، ص 75 ــ72.
30.نک: مدخل «امام».
31.نک: مدخل « تشیّع و قرآن».
32.رک: کهلبرگ، ابن طاووس، 343.
33.فان اس، پیشین،301/1 ــ 298.
34.همان، 299/1.
35.نک: مدخل «قتال».
36.فان اس، پیشین، 516/2 ــ510؛ ژیلیو، EAC، ص 131.
37.ریپین، مقاله «تفسیر»، دایرةالمعارف دین، 239/14.
38.نک: مدخل «زکات».
39.نک: مدخل «مسکرات».
40.نک: مدخل «ازدواج و طلاق».
41.نک: مدخل «زنای محصنه».
42.نک: مدخل «نقض امانت ها و عهود»؛ مدخل «عهود و پیوندها».
43.ابن وهب، پیشین؛ مورنیه، پیشین.
44.نک: مدخل «گویش ها»؛ مدخل «شعر و شعرا»؛ مدخل «گفتاری بودن و آثار و نوشته های قلمی در جزیرة العرب».
45.نک: مدخل «زبان و سبک قرآن».
46.نک: مدخل «تاریخ و قرآن»؛ مدخل «داستان های اسطوره ای و افسانه ای».
47.بک، استخدام اعتقاد جزمی ــ مذهبی؛ بک، Masud-variantenbei al-farra؛ کینبرگ، واژگان، ص 29ــ23.
48.بک، قاری کوفی قرآن.
49.ژیلیو، مقاله «اوسط»، مندرج در مجله MIDEO، سال 21، ش 81؛ الورد، منهاج الاخفش.
50.رک: ای. ج.فرحات، مکّی بن ابی طالب؛ ش.ع. راجحی، جهود الامام مکّی بن ابی طالب.
51.ریپین، مقاله «تفسیر»، دایرةالمعارف اسلام، 84؛ مک اولیف، تفسیر فقهی.
52.ذهبی، التفسیر و المفسرون، 473/2 ــ432.
53.ذهبی، سیر، 352/19 ــ 350.
54.ام. آی. مشنی، پیشین، ص 91 ــ 89؛ مشنی، ابن العربی المالکی الاشبیلی و تفسیره احکام القرآن.
55.قصبی، قرطبی؛ مشنی، مدرسة التفسیر، ص 101 ــ 98.
56.نک: در بالا.
57.نک: مدخل «آزادی و جبر».
58.فان اس، پیشین، 4073/2ــ403.
59.رک: گیمارت، جبائی.
60.رک: همان، ص 28؛ ژیلیو، پیشین، 151.
61.ژیلیو، مقالة «متون»، مندرج در مجله MIDEO، سال 22، ش 39.
62.گیمارت، پیشین، 23ــ 25 و 26.
63.مادلونگ، کلام زمخشری، 495ــ 485؛ گیمارت، پیشین، 11.
64.ژیلیو، پیشین، 154ــ152.
65.نک: مدخل «شیطان».
66.بقره، 102(و اتّبعوا ما تتلو الشّیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمانُ ولکنّ الشّیاطین کفروا یعلّمون النّاس السّحر و ما أُنزل علی الملکین ببابل هاروتَ و ماروتَ و ما یعلّمان من أحدٍ حتّی یقولا إنّما نحنُ فتنهٌ فلا تکفر فیتعلّمونَ منهما ما یُفرّقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارّینَ به من أحدٍ إلاّ بإذن الله و یتعلّمون ما یضرّهم و لا ینفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الآخرة من خلاقٍ و لبئسَ ما شروا به أنفسهم لو کانوا یعلمون).
67.ژیلیو، پیشین، 154.
68.رک: اناوتی، فخرالدین الرازی.
69.رک: جومیر، Ensemble؛ جومیر، مفاتیح الغیب.
70.مک اولیف، پیشین، 71ــ63؛ لاگارد، فهرست، ص 15ــ 1؛ ژیلیو، پیشین، 158ــ 156.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}